بنیتابنیتا، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات با تو بودن

فرشته کوچولوی ما به دنیا آمد...

1390/7/28 13:15
نویسنده : مامانی
642 بازدید
اشتراک گذاری

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

چهارشنبه -ساعت 7 رسیدیم بیمارستان لاله...فوری به دکترم زنگ زدم .

کفت :نگران نباش تا کارهای اداری رو انجام بدی من هم میام...

بعد از اینکه از بابات خدا حافظی کردم رفتم قسمت زایمان ...اونجا همه با روی خوش ازم استقبال کردن...کلی با هم گفتیم و خندیدیم ...تا منو آماده کردن و بردن اتاق عمل...استرس داشت به نقطه اوجش میرسید ...اتاق عمل هم همه مهربون و دوست داشتنی بودن...دیدن چهره دکت ظفر نیا بهم آرامش میداد...ازم در مورد نوع بیهوشی سوال کردن...و من که دوست داشتم لحظه تولدت رو ببینم بی حسی موضعی رو انتخاب کردم ...اما دکترم گفت:نه نمیتونی استرست رو کنترل کنی....و میترسی !

ومن همه چیز رو در اختیار خودشون گذاشتم. زمانی که میخواستن بیهوشم کنن ازم درباره اسمت سوال کردن و من بهشون جواب دادم...پرستاری که در زمان بیهوشی کنارم بود.گفت ما و همه کسانی که ازت التماس دعا داشتن رو دعا کن...ومن از صمیم قلب برای همه دعا کردم...

من در ساعت 8:15بیهوش شدم و شما در ساعت 8:45به دنیا اومدی...

من خیلی زود به هوش اومدم ...دقیقا روی تخت اتاق عمل ...بعد از جراحی!اما دوباره از هوش رفتم ...و توی ریکاوری دوباره به هوش اومدم...تمام مدت تو رو صدا میزدم...همش میگفتم دخترم رو بیارید ببینم...جالبه که اصلا چشمام نمیدید و خیلی تار بود...

وقتی رسیدیم جلوی در اتاق 202 برای بابایی که داخل اتاق بود دست تکون دادم...اونم خوشحال شد...اما دوباره بیهوش شدم...زمانی که به هوش اومدم دوباره سراغت رو گرفتم و پرستار تو رو جلوی چشمام آورد و گفت:اینم از دخترت !واییییییییییی که چقدر ماه بودی!باورم نمیشد!بالاخره منم مامان شدم.

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

ثمين
29 مهر 90 16:04
ممنون ثمین جون
وبلاگتون رو دیدم و کلی ایده خوب گرفتم...فقط مشکل اینکه بعضی از عکسا باز نمیشد...