بنیتابنیتا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات با تو بودن

روز به روز شیرین تر و شیطون تر

1391/2/2 18:36
نویسنده : مامانی
1,127 بازدید
اشتراک گذاری

امروز دوم اردیبهشت ماهه ... دخترم منو ببخش که نتونستم توی این مدت از شیرین کاریهات بنویسم ...اسباب کشی به خونه جدید کلی سرمون رو گرم کرده بود و وقت سر خاروندن نداشتیم آخالان دیگه واسه خودت خانمی شدی !عاشق مهمونی هوراوقتی کسی میاد خونمون براش دست میزنی و اگه خیلی ذوق کنی براشون میرقصی بغلعاشق کتاب خوندن هستی ....توی تنقلات هم پفیلا و لواشک رو خیلی دوست داری...خودت میری و از توی کابینت بر میداری میاری میدی دستم تا برات باز کنم و بدم دستت تا با اون انگشتای خوشگل و کوچولوت دونه دونه بر داری و نوش جون کنی...دخترم کاش این قدر بد غذا نبودی !میدونی چه غذایی رو بیشتر از همه دوست داری؟کباب تابه ای!عین بابات کباب خوری... یاد شعر روی ظرف آش دندونکت افتادم :سلام سلام صد تا سلام                          هزار و سیصد تا سلام من اومدم با دندونام                      یواش یواش و بی صدا                              شدم جز کباب خورا!شیرین خانمی

این عکس در روز 13 فروردین 91 گرفته شده ...

فوت بالیست

این عکس در یک روز بهاری در فروردین ماه گرفته شده ... اون روز من و بابایی تصمیم گرفتیم که شما رو ببریم پارک نزدیک خونمون !روز جمعه بود .... معمولا این قسمت چون چمن خوبی داره اکثر پسر بچه ها میان و فوتبال بازی میکنن ... شما هم از توپ فوتبال اونها خوشت اومده بود و بابابایی کلی شوت بال بازی کردی و کیف کردی هوراآخر سر هم یه توپ خورد به بینی ات و کلی گریه کردی!....منم بابایی رو دعوا کردم که چرا مواظبت نبوده ....اما خیلی بهت خوش گذشت ...

بنیتای من

اینجا هم ساعت 12 شبه و از خونه مامان بزرگت اومدیم خونه ...اونجا که کلی با کوثر و فاطمه بازی کردی...باز اومدی خونه و رفتی سر کشوی تختت و کرمهایی رو که دکتر های مختلف برای حساسیتت تجویز کردن رو داری روی هم میچینی...کلی هم از بازی باهاشون خوشحالی!ان شالله که پوست لطیفت دیگه هیچ وقت اگزما نشه ....الهی آمین

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

فریبا مامان حسام
3 اردیبهشت 91 16:17
سلام عزیزم.دلم برات تنگ شده بود.چه خبرا؟ خانم کوچولو.تو این مدت چند بار اومدم بهت سر زدم اما چیزی ننوشته بود مامانت. دختر قشنگم تو و حسام دقیقا تو یه روز به دنیا اومدید.من اصلا ازت غافل نمی شم.و عین پسرم دوست دارم.ایشالله که پوستت هم دیگه اگزما نشه تا اون کرم ها رو بندازی دور.حسام الان 8 تا مروارید جلو داره و 3 تا آسیاب.ولی دندون نیش هنوز نداره.تو چی؟
سميه
11 اردیبهشت 91 12:30
سلام
من سميه هستم مامان رومينا............
چند تا سوال ازت داشتم..........من دخترم شير خشك مي خوره.......