بنیتابنیتا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

خاطرات با تو بودن

شیرین زبونم ...

1392/11/26 0:33
نویسنده : مامانی
575 بازدید
اشتراک گذاری

٣سالگی خیلی شیرینه چون دخترکم شیرین زبون تر شده ....

مثلا وقتی تنت میخاره میگی مامان میخارم نیشخند

وقتی آب میخواهی میگی :مامان آب بدم مژه

وقتی شب میخواهیم بخوابیم میگی :مامان سنانه دوستش دارم (یعنی مامان سمانه دوستت دارم .)ماچ

وقتی صبح از خواب زودتر از من بیدار بشی منو صدا میکنی و میگی :مامان پاشووووووووو بریم کاتون ببینیم از خود راضی

وقتی کار بدی میکنی و دعوات میکنم میگی :گوشو(گمشو)-ژشت (زشت)تعجب

یه کتاب داری که یه قسمتش درباره پی پی گاو و گوسفند شعر داره ...(این گاو و این گوساله هی میکنن تاپاله )

شما هم از این کلمه بی ادبی (تاپاله )خیلی خوشت اومده و خیلی غلیظ اینو تکرار میکنی متفکرتازه وقتی خیلی با یکی عیاق میشی و میخواهی باهاش شوخی کنی بهش میگی  تا....پا....له!اوهمنو بابایی هم کلی حرص میخوریم وبقیه هم کلی میخندند و تو هم فکر میکنی چه کلمه نغز و شیرینی گفتی و مدام تکرارش میکنی سبز

وقتی از خواب بیدار میشی و من کنارت نباشم بلند فریاد میزنی :مامان چوجائیییییییییییییییییییییخنده

اگه من دلم یا کمرم درد بکنه تو هم سریع میگی مامان دلم درد میکنه یا کمرم رو بمال....بعد که برات میمالم 2 ثانیه نشده میگی خوب شد و میدوی و میری زبان

همسایه طبقه پایینمون مدام از دویدن های تو نالان و زاران هستند افسوساینقدر که من و بابایی بهت میگیم دخترم ندو ...آروم راه برو ....شما هم امشب به بابا گفتی :بابا جونم ندووووووووقهقهه

الان که دارم اینها رو مینویسم 12:30 شبه و بابات داره خر و پف میکنه ....هر وقت بابات خر و پف میکنه میگی:مامان بابا داره غور غور میکنه ....بغل

هر کسی که میاد خونمون بلند بهش سلام میدی و میپری بغلش ....عاشق مهمونی و کلی دوست داری باهات بازی کنند و شما هم براشون شیرین زبونی کنی تشویق

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)