شیرین زبونم ...
٣سالگی خیلی شیرینه چون دخترکم شیرین زبون تر شده ....
مثلا وقتی تنت میخاره میگی مامان میخارم
وقتی آب میخواهی میگی :مامان آب بدم
وقتی شب میخواهیم بخوابیم میگی :مامان سنانه دوستش دارم (یعنی مامان سمانه دوستت دارم .)
وقتی صبح از خواب زودتر از من بیدار بشی منو صدا میکنی و میگی :مامان پاشووووووووو بریم کاتون ببینیم
وقتی کار بدی میکنی و دعوات میکنم میگی :گوشو(گمشو)-ژشت (زشت)
یه کتاب داری که یه قسمتش درباره پی پی گاو و گوسفند شعر داره ...(این گاو و این گوساله هی میکنن تاپاله )
شما هم از این کلمه بی ادبی (تاپاله )خیلی خوشت اومده و خیلی غلیظ اینو تکرار میکنی تازه وقتی خیلی با یکی عیاق میشی و میخواهی باهاش شوخی کنی بهش میگی تا....پا....له!منو بابایی هم کلی حرص میخوریم وبقیه هم کلی میخندند و تو هم فکر میکنی چه کلمه نغز و شیرینی گفتی و مدام تکرارش میکنی
وقتی از خواب بیدار میشی و من کنارت نباشم بلند فریاد میزنی :مامان چوجائییییییییییییییییییییی
اگه من دلم یا کمرم درد بکنه تو هم سریع میگی مامان دلم درد میکنه یا کمرم رو بمال....بعد که برات میمالم 2 ثانیه نشده میگی خوب شد و میدوی و میری
همسایه طبقه پایینمون مدام از دویدن های تو نالان و زاران هستند اینقدر که من و بابایی بهت میگیم دخترم ندو ...آروم راه برو ....شما هم امشب به بابا گفتی :بابا جونم ندوووووووو
الان که دارم اینها رو مینویسم 12:30 شبه و بابات داره خر و پف میکنه ....هر وقت بابات خر و پف میکنه میگی:مامان بابا داره غور غور میکنه ....
هر کسی که میاد خونمون بلند بهش سلام میدی و میپری بغلش ....عاشق مهمونی و کلی دوست داری باهات بازی کنند و شما هم براشون شیرین زبونی کنی